Tuesday, October 7, 2008

کیک خامه ای سه کیلویی کپک زده

نفر دوم: یکی از علمای باربارینو میگوید به دنبال این بودن که بفهمیم مردم پشت سرمان چه میگویند مثل خوردن یک کیک خامه ای سه کیلویی کپک زده است در هر ساعت: وقت گیر، به ظاهر لذت بخش و زهرآلود. (حکمتهای باربارینویی، فصل دوم)
ظاهرا این مقوله یکی از دغدغه های تاریخی آدمها بوده است، چرا که این دانشمند باربارینویی هم زمانی که بر دامنه کوه مونته باری و در سایه آن نشسته بوده و در یک طرفش روستای باربارینو بوده و از طرف دیگر مشرف بر روستای سنتانیکولا، و حکمتهایش را به رشته تحریر در می آورده به این قضیه توجه خاصی داشته است و این در حالی است که باید توجه کرد که در آن زمان در این روستای باربارینو حداکثر به اندازه انگشتان دو دست آدم وجود داشته است و بنابراین فهمیدن اینکه پشت سرمان چه میگویند زمان چندانی لازم نداشته ، ولی او گویا روزگار ما را می دیده است و چیزی گفته که الان بعد از قرنها به کار ما می آید: لذت میبریم از اینکه بدانیم همکار، فامیل، زیردست، بالا دست، همسایه و هر کسی که ما را میشناسد پشت سرمان چه میگوید و حاضریم برای فهمیدن آن ساعتها وقت و انرژی صرف کنیم غافل از اینکه با سرمایه ای به اسم وقت و فکر زهر میخریم و ذره ذره به روحمان تزریق میکنیم. بگذریم از اینکه برای هرکدام از این حرفها هم سعی میکنیم در ذهنمان جوابی درخور و دندان شکن جور کنیم و یا بخواهیم به همه توضیح دهیم که نه اینطورها هم نبوده است. و به فرض اینکه بفهمیم واقعا پشت سرمان چه گفته اند (که مشکل و در حد محال است) قرار است چه مشکلی را حل کنیم؟ به تعداد آدمها ممکن است در مورد ما فکر و حرف وجود داشته باشد قرار است کدام را راضی کنیم و به چه قیمتی؟ و مگر میشود دهان مردم را بست؟
روحت شاد دانشمند باربارینویی که چیزی را در خشت خام دیده ای که ما بعد از قرنها هنوز در آینه هم نمیبینیم.

No comments: