نفر اول: بهار را فرستادیم مدرسه و لی این کار بیشتر از آنکه برایم با شادی همراه باشد با دلواپسی و دلشوره ی فراوان همراه بود تا روز آخر نمی دانستیم که دقیقا چه باید کرد و کدام راه برایش بهتر است با مشورت با ایرانی ها تقریبا یک دل شده بودم که باید به مدرسه ایرانی برود چون نهایتا این دوره اقامت دراین کشور برای ما موقتی است و باید برگشت به همان سیستم اما راستش خیلی دل چرکین بودم وارد مدرسه و راه پله های تنگ و تاریکش که می شدم انگار همه ی غم های دنیا می آمد توی دلم این خیلی طبیعی است که هرمادری بهترین ها را برای بچه اش بخواهد بخصوص در امر آموزش اما من داشتم آگاهانه در دنیای آموزش های مدرن و مدرسه های پرجاذبه دریک کشور اروپایی مدرسه ای با امکانات محدود شاید درحد یک شهرستان کوچک درایران را برای بهار انتخاب می کردم روزهای آخر که توی خیابان می رفتم و بچه ها را می دیدم که با چه شورو شوقی دارند وسایل مدرسه می خرند بیشتر دلم برای بهار می سوخت چون صادقانه بگویم که هیچ اشتیاق و انگیزه ای برای خرید مدرسه رفتن نداشتم این روحیه و حال و هوا عصبی ام می کرد و خودم را مادر مقصری می دانستم تا اینکه روز آخر با بهار رفتیم برای ثبت نام در همان آلونکی که اسم مدرسه رویش گذاشته بودند و قرار بود طبق قوانین مدارس ایران بچه ها با حجاب به آنجا بروند و مطابق یک مدرسه نمونه مردمی در ایران 600 یورو هم هزینه برایش بپردازیم اما اتفاق عجیبی افتاد که من آن را معجزه می نامم و آن هم این بود که آقای مدیر با خونسردی گفت ما امسال شاگرد کلاس اولی نداشتیم و بنابراین کلاس تشکیل نخواهد شد بهترین کاراین است که توی خانه نگهش داری و با او فارسی کارکنی یا اینکه نخواستی بفرستش مدرسه اتریشی خیلی هم خوب است آلمانی هم یاد می گیرد ( این آقای مدیر دوسه هفته پیش که باهاشون مشورت کرده بودم فرموده بودند از فکرمدرسه اتریشی بیا بیرون همینجا به صلاحش است تازه زبان دنیا انگلیسی است اگر قرار است روزی زبان دومی یادبگیرد باید انگلیسی باشد و بعد هم زبان عربی که زبان قرآنی است . آلمانی به چه کارش می آید؟) راستش نمی خواهم بگویم که چندروزاز شروع سال تحصیلی اتریشی گذشته از این حرف مدیر جا نخوردم و انگشت به دهان نماندم ولی راستش قندهم توی دلم آب شد که به اجبارنجات پیدامی کنیم از دست این سیستم احمقانه . و آنوقت یک خانم مهربان که من اصلا تاحالا او را ندیده بودم و اصلا نمی شناختم و من او را فرشته می نامم و البته ایرانی بود ولی بیشتر از 20 سال در اتریش زندگی کرده سرراهم سبز شد و یک صبح تا ظهربدون اینکه من ازاو تقاضایی کرده باشم (تازه مدام هم می گفتم اسباب زحمت است من خودم بقیه کارها را ادامه می دهم شما به کارتان برسید) وقتش را برایمان گذاشت والبته چون به آلمانی هم مسلط بود وجودش غنیمتی هم بود) رفتیم از این اداره آموزش پرورش به آن یکی و بالاخره توی یک مدرسه پشت خانه مان اسمش را نوشتیم و از همان روز هم شروع کرد حالا فعلا با اشتیاق فراوان به مدرسه می رود و من روزها بارها و بارها به جان آقای مدیر و آن فرشته هه دعا می کنم ظهرها که بهار به خانه می آید سرحال و راضی است و می گوید دلش می خواسته بیشتر در مدرسه بماند و همه تغذیه اش را دست نخورده به خانه می آورد و با جدیت می گوید آخه من وقت چیزخوردن ندارم نمی دانی که از درسهایم عقب می مانم ؟و من با وجوداینکه طبق عادت مامانها نمی توانم بدون فکر و دلواپسی باشم ولی از رضایت و خوشحالی او احساس شادمانی و پیروزی می کنم . ا
Friday, October 1, 2010
مدرسه
نفر اول: بهار را فرستادیم مدرسه و لی این کار بیشتر از آنکه برایم با شادی همراه باشد با دلواپسی و دلشوره ی فراوان همراه بود تا روز آخر نمی دانستیم که دقیقا چه باید کرد و کدام راه برایش بهتر است با مشورت با ایرانی ها تقریبا یک دل شده بودم که باید به مدرسه ایرانی برود چون نهایتا این دوره اقامت دراین کشور برای ما موقتی است و باید برگشت به همان سیستم اما راستش خیلی دل چرکین بودم وارد مدرسه و راه پله های تنگ و تاریکش که می شدم انگار همه ی غم های دنیا می آمد توی دلم این خیلی طبیعی است که هرمادری بهترین ها را برای بچه اش بخواهد بخصوص در امر آموزش اما من داشتم آگاهانه در دنیای آموزش های مدرن و مدرسه های پرجاذبه دریک کشور اروپایی مدرسه ای با امکانات محدود شاید درحد یک شهرستان کوچک درایران را برای بهار انتخاب می کردم روزهای آخر که توی خیابان می رفتم و بچه ها را می دیدم که با چه شورو شوقی دارند وسایل مدرسه می خرند بیشتر دلم برای بهار می سوخت چون صادقانه بگویم که هیچ اشتیاق و انگیزه ای برای خرید مدرسه رفتن نداشتم این روحیه و حال و هوا عصبی ام می کرد و خودم را مادر مقصری می دانستم تا اینکه روز آخر با بهار رفتیم برای ثبت نام در همان آلونکی که اسم مدرسه رویش گذاشته بودند و قرار بود طبق قوانین مدارس ایران بچه ها با حجاب به آنجا بروند و مطابق یک مدرسه نمونه مردمی در ایران 600 یورو هم هزینه برایش بپردازیم اما اتفاق عجیبی افتاد که من آن را معجزه می نامم و آن هم این بود که آقای مدیر با خونسردی گفت ما امسال شاگرد کلاس اولی نداشتیم و بنابراین کلاس تشکیل نخواهد شد بهترین کاراین است که توی خانه نگهش داری و با او فارسی کارکنی یا اینکه نخواستی بفرستش مدرسه اتریشی خیلی هم خوب است آلمانی هم یاد می گیرد ( این آقای مدیر دوسه هفته پیش که باهاشون مشورت کرده بودم فرموده بودند از فکرمدرسه اتریشی بیا بیرون همینجا به صلاحش است تازه زبان دنیا انگلیسی است اگر قرار است روزی زبان دومی یادبگیرد باید انگلیسی باشد و بعد هم زبان عربی که زبان قرآنی است . آلمانی به چه کارش می آید؟) راستش نمی خواهم بگویم که چندروزاز شروع سال تحصیلی اتریشی گذشته از این حرف مدیر جا نخوردم و انگشت به دهان نماندم ولی راستش قندهم توی دلم آب شد که به اجبارنجات پیدامی کنیم از دست این سیستم احمقانه . و آنوقت یک خانم مهربان که من اصلا تاحالا او را ندیده بودم و اصلا نمی شناختم و من او را فرشته می نامم و البته ایرانی بود ولی بیشتر از 20 سال در اتریش زندگی کرده سرراهم سبز شد و یک صبح تا ظهربدون اینکه من ازاو تقاضایی کرده باشم (تازه مدام هم می گفتم اسباب زحمت است من خودم بقیه کارها را ادامه می دهم شما به کارتان برسید) وقتش را برایمان گذاشت والبته چون به آلمانی هم مسلط بود وجودش غنیمتی هم بود) رفتیم از این اداره آموزش پرورش به آن یکی و بالاخره توی یک مدرسه پشت خانه مان اسمش را نوشتیم و از همان روز هم شروع کرد حالا فعلا با اشتیاق فراوان به مدرسه می رود و من روزها بارها و بارها به جان آقای مدیر و آن فرشته هه دعا می کنم ظهرها که بهار به خانه می آید سرحال و راضی است و می گوید دلش می خواسته بیشتر در مدرسه بماند و همه تغذیه اش را دست نخورده به خانه می آورد و با جدیت می گوید آخه من وقت چیزخوردن ندارم نمی دانی که از درسهایم عقب می مانم ؟و من با وجوداینکه طبق عادت مامانها نمی توانم بدون فکر و دلواپسی باشم ولی از رضایت و خوشحالی او احساس شادمانی و پیروزی می کنم . ا
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
1 comment:
در غربت پیدا کردن چنین فرشته هایی واقعا نعمتیه. خیلی خوبه که در مدرسه ی اتریشی نزدیک خونه ثبت نام کرده. حتما تجربه ی فوق العاده ای خواهد بود. مشکل تفاوت سیستم آموزشی بهر حال وقتی به ایران برگردین هست. نمیشه کاریش کرده.
Post a Comment