Sunday, January 23, 2011

وطن

نفر اول: از همه دنیا آمده بودند من البته جغرافی ام با وجوداینکه درهمه دوران مدرسه کمتر از 20 نگرفته ام خیلی قوی نیست ولی به هرحال آنقدر از همه جای دنیا جمع شده بودند که اسم بعضی از آنها را تا آنروز نشنیده بودم نمایشگاه و بازارچه بین المللی بزرگی بود که به همت انجمن بزرگی که حامی کودکان محروم در سراسر دنیا هست برگزار می شد می گفتند یازده سال است که با همین شکوه و عظمت برگزار می شود. درست مثل این بود که همه دنیا را نه درهشتادروز که فقط در نصف روز بگردی و این خیلی هیجان انگیز و جالب بود نماینده های هرکشور لباسهای مخصوصشان را پوشیده بودند غذاهای مخصوصشان را می پختند و عرضه می کردند و راجع به صنایع دستی مهمشان حرف می زدند و البته هم می فروختند در قسمتی هم فرصتی فراهم بود برای اجرای آهنگ ها و رقص های مخصوصشان .محیط باز و شگفت انگیزو فرصتی بود برای از خود گفتن . کسی برای کسی پشت چشم نازک نمی کرد ، هیچکس  دیگری راتمسخرنمی کرد و هیچکس نمی خواست که دیگری را تغییردهد برای همین در کنار سرخپوستانی که با لباسهای از جنس پروپوست و نیمه عریان آمده بودند خانم های عرب را می دیدی که درلباس مخصوص زنان عرب دارند از بسته بندیهایی برای مردم اتریش سخن می گویند که در آن چادر و سجاده و قرآن هست برای عبادت و یا آب زمزم در شیشه ای برای تبرک . و آنطرفتر در کنار زنان تاجیکی و گرجی با لباسهای مجلل و فاخر می توانستی سیاهپوستانی را ببینی که درهمه کارهای دستی و کارت پستالهایشان ردپایی هست ازفقرو محرومیت .ا
 یادرکنار غرفه ای از مالزی و پاکستان با غذاهای پرازگوشت که تبلیغ حلال بودنش را می کردند بارها و کافه هایی  را ببینی که تبلیغشان این بود که معرکه ترین آبجوها و مشروب ها را عرضه می کنند . و یا غرفه ای از فلسطین و آنسوتر غرفه ای از اسراییل. همه چیز زیبا بود خیلی زیبا . اما من عصبی شده بودم هرچه جلوتر می رفتم امیدم برای یافتن اثری از ایران کمرنگ تر می شد دوساعت چرخیده بودم میان اینهمه کشور و اینهمه آدم اما ایران را ندیده بودم توی دلم می گفتم به خدا ایران کشور خیلی بزرگی است چندین برابر همین اتریش ! و صدالبته کشوری با قدمت و فرهنگ چندهزارساله . باورکنید که مرطوب شدن چشمهایم را احساس می کردم که ناگهان دیدمش ! پرچم سه رنگ و هموطنان آشنایش را و بهتر از آن صنایع دستی های باشکوه و کم نظیر هنرمندان اصفهانی را . شاید تابحال اینقدر از دیدن پرچممان خوشحال نشده و به خود نبالیده بودم . پسته بود و خرما برای پذیرایی و خانمهای خوش برخوردی که درلباس رسمی ایران با بازدیدکنندگان انگلیسی و آلمانی حرف می زدند و مهمانداران قابلی بودند به هرحال ازاینکه پرچم ما هم مثل بقیه کشورها ودرکنارآنها حالا شده برای یک روز هم در صلح و دوستی دراهتزاز بود به خود بالیدم و شادیم تکمیل شد .
**********************************

شب برای بهار املای فارسی می گویم روی کلمه وطن توقف می کند نمی داند چطور باید بنویسد و نمی داند یعنی چه ؟
و من برایش اینگونه می گویم که : وطن یعنی خانه یعنی سرزمین، یعنی کشوری که آدم در آن به دنیا می آید، رشد می کند و بزرگ می شود درست مثل گیاهی که درخاک ریشه می کند و قد می کشد . وطن یعنی جایی که پدرهست ،مادرهست فامیل هست و همسایه هایی که دوستشان داشته باشی . وطن یعنی جایی که آلودگی هوایش ، مشکلات و غصه های مردمش روز تورا خراب و خوشحالیها و شادیهای کوچک مردمانش قلبت را پرازشادی و امید می کند . وطن یعنی جایی که وقتی پرچم و نمادش را می بینی دلت می لرزد و پایت سست می شود و شاید قطره اشکی هم در چشمانت می نشیند .  ا
                                      ********************************************

مادربزرگ هروقت که به بوته نرگسش آب می داد می گفت اگرامسال هوا با این نرگس هامهربان نبود و نگذاشت که به گل بنشینند سال دیگر حتما گلهای بیشتر ، با گلبرگهای بیشتر و خوشبوتری خواهد داد .ا
                                      ********************************************
همه اینها را گفتم که یادم باشد وطن یعنی جایی که خاکش با ریشه های مردم مهربان و وفادار است  اگر هوا با سرشاخه های جوان سرناسازگاری گذاشت ریشه های قوی دردل خاک مهربان دوام خواهند آورد.ا

6 comments:

پریسا said...

نوشته ات زیبا بود. هر چهار فسمتش رو دوست داشتم. منهم برای نرگس های وطن که دلم برای بویشان بی اندازه تنگ می شود، دعا میکنم. همینطور برای ریشه هایی که گفتی. ‏

bijan said...

خیلی تاثیرگذار نوشته بودی.وقتی داشتم میخواندم و پرچم ایران را دیدی و خوشحال شده بودی من هم احساساتی شدم!امیدوارم این سرزمین بازهم گل بدهد.

mina said...

از همان سطری که فهمیدم نمایشگاه بین المللی بوده دنبال پرچم ایران گشتم و چه خوب که بود...اینکه مشکلات مردم وطنت تو را هم غمگین میکند و شادیهایشان شادت بنظرم خیی در تعریف وطن مهم است .

ارمغان said...

منم دقیقا از همون اول دنبال غرفه ایران بودم وکم کم داشت حرصم درمیومد که خدا رو شکر رو سفید شدم.جدا چقدر لذت بخشه که آدم توی یه کشور غریب پرچم آشنای خودش رو پید کنه.
تعریف وطنتون موهای تنم رو سیخ کرد یه حس خوب و جالبی بهم داد.

نسرین said...

اگه چند تا عکسی هم گذاشته بودی از این نمایشگاه خوب بود،بخصوص از غرفه ی ایران و مهماندارانش

تولدی دیگر said...

چقدر زیبا و قشنگ بود. اختصاصا مقایسه هایی که انجام داده بودی. دیدن پرچم ایران رو با همون هیجانی که احساس کرده بودی، منم احساس کردم و خوشحال شدم.