Thursday, February 10, 2011

یادتون می یاد پفک نمکی مینورا؟

نفر اول: هنوز که هنوزه من عاشق پفک نمکی ام ! می توانم بگویم تنها خوراکی  ای هست که واقعا دوستش دارم . تا آنجا که هروقتی که قرار است خودم را خیلی تحویل بگیرم ، مثلا کار مهم و سختی کرده باشم و روسفید بیرون آمده باشم ، هرزمانی که امتحان سختی یا موقعیت دشواری را پشت سرگذاشته و از خودم خوشم آمده باشد واقعا محتاج یک سوپرمارکت و یک بسته پفکم تا به خودم جایزه بدهم و از خجالت خودم دربیایم ! آقای نفر دوم از این کار من خنده اش می گیرد و می گوید این همه خوراکیهای متنوع و رنگارنگ و مفید واقعا نمی شود جایزه بهتری به خودت بدهی ؟ خوشبختانه بهار به مدد آموزشهای مهدکودکها و مدارس هیچ تمایلی به خوردنش ندارد و همیشه هم به من تذکر می دهد و من هم صدالبته سعی می کنم و ترجیح می دهم این جایزه مهم و غیرقانونی را زمانی دریافت کنم که بهارخانم در مدرسه تشریف داشته باشند !
برای من قرچ قرچ دانه های پفک در زیردندان یادآور روزهای شیرین و شاد کودکی اند دوران سرخوشیها و بی فکربودنها آن زمانی که چون از خرده های ته بسته پفک که با انگشت می لیسیدیمشان خوشمان می آمد یاد گرفته بودیم که بسته اش را از همان اول خوب مشت و مال بدهیم تا خرده های بیشتری داشته باشد ! طعم آغوش گرم و مهربان پدر که گاهی از سرکار که می آمد پشت سرش یک پفک قایم کرده بود . طعم خریدهای اول ماه مامان از تعاونی فرهنگیان که همیشه برای یک هفته ای خوراکیها و تنقلات و از جمله پفکمان را تامین می کرد . طعم شیرین تماشای حنا دختری در مزرعه و خانواده دکترارنست و همزمان تندتند جویدن پفک ها و اینکه همیشه سردانه آخر و خرده ها با برادرم حرفمان می شد . آن روزهایی که برف می آمد و بعد از درست کردن آدم برفی صدالبته خوردن یک خوراکی خوشمزه می چسبید .
با اینکه طعم پفک های اینجا برایم مثل انواع ایرانی اش نیست ولی هنوز هم هرزمانی که حواسم به خودم باشد و بخواهم خودم را تحویل بگیرم مستقیم و چشم بسته ازمیان قفسه های متعدد سوپرهای خیلی بزرگ عبور می کنم و خوراکی محبوبم را می خرم و از آنجا که اینجا کسی به کسی چپ چپ نگاه نمی کند و هیچ کاری از هیچ کسی عجیب و خیره کننده نیست همانجا بیرون مغازه بازش می کنم و قرچ قرچ دانه هایش را می جوم و پیش خودم فکرمی کنم آخ که چقدر دلم برای مامان و بابای مهربانم تنگ شده .
راستی خوب است این را هم اضافه کنم که هنوز مامان و بابا بسته های بزرگ پستی خوراکیهای خوشمزه برای ما از ایران می فرستند ! و من و بهار که چه ذوقی می کنیم و چطور تندتند سهم خودمان را از این بسته بزرگ جدا می کنیم .

4 comments:

مينا said...

درايران بلاگ اسپات و به تبعش و ازجمله وبلاگ شما فيلتر شده....

bijan said...

ایول به همه گی تون!به خود شما به خاطر این کار باحالتون، به بهار که میدونه اینا بدن، و صد البته به بابا و مامانتون به خاطر بسته های باحال تنقلات!!!

Anonymous said...

بهههههههههه پفک.
ازهمه قسمتهای پفک خوردن عاشق همون لیسیدن انگشتا هستم.وای که چه لذتی میده به آدم.ماهم تقریبا همیشه تو خونه یا پفک داریم یا چی پف.
چقدر پدرومادرتون دلشون براتون تنگ شده چه کار جالبیه فرستادن خوراکی های خوشمزه.
خوش باشید وکام رو
وقتی پستهاتون رو میخونم وسعی میکنم حس دلتنگیتون رو درک کنم گریم میگیره.یه جور خاص و خوبی مینویسید.به امید دیدارتون..

Anonymous said...

پست قبلی از ارمغان هستاااا