نفر دوم :
گرچه که همه ی اینها بدیهی است و شاید نکته ی تازه ای نباشد (که قطعا نیست)، ولی تکرار و یادآوری که ضرری ندارد:
یک- به نظر من یکی از مهمترین مشخصه های توسعه یافتگی برای کشورها این است که در برنامه ریزی های اقتصادی و اجتماعی کمی آن طرف تر از نوک دماغ را هم ببینید، نه ساختن نیروگاههای ریز و درشت و نه عناوین و رتبه هایی مثل سدسازترین کشور دنیا مثلا، و آمار و ارقام این چنینی. اینها فقط نشانه های بیماری ِ توهم توسعه یافتگی است. آنچه که بر سر زاینده رود و دریاچه ی ارومیه آمده است (و البته میتوان موارد مشابه دیگری هم پیدا کرد) و حتی راه حلهایی بدیع که در حال حاضر برای این موضوع مطرح میشود بخشی از این قصه ی غم انگیز است.
دو- فکر میکنم که ردپای چنین اتفاقاتی را در طرز تفکر صرفا محلی (در مقابل کلی و کلان) باید جستجو کرد. اینکه به این فکر نکنیم که کره ی زمین یک مجموعه ی به هم پیوسته است و هر جزئش بر بقیه ی اجزاء تاثیر خواهد گذاشت. اینکه هرکسی فقط به فکر شهر و روستای خودش باشد و آن هم با راه حلهای فوری و مقطعی، نتیجه ای بهتر از این به دنبال نخواهد داشت.
سه- در این میان قطعا از آموزش و فرهنگ سازی نمیتوان غافل شد. همه ی این اتفاقات ریشه های عمیقی دارد در آنچه که به ماها در طی سالیان سال آموزش داده شده و شاید بهتر باشد بگویم القاء شده. در خوشبینانه ترین حالت از روی نادانی. آموزشهایی که به مرور در ذهن همه ی ما جا گرفته و رسوب کرده و اعتماد یک سره و دربست به سیستم آموزشی رسمی مملکت. مثلا تا مدتها به گاوخونی "مرداب" گفته میشد، حتی در آموزشهای کلاسیک، و هیچکس یکبار توضیح نداد که اگر قرار بود این جزء، جایگاهی در مجموعه ی خلقت نداشته باشد، پس برای چه بوجود آمده است؟ طبیعی است که کم کم به این باور برسیم که حیف آب است که به یک مرداب بی فایده سرازیر شود و بهتر است برای کارهای مهمتری استفاده شود. یا اینکه مثلا دریاچه ی نمک ارومیه چه فایده ای دارد؟ بهتر نیست که آب رودخانه های منتهی به آن برای کشاورزی استفاده شود؟ این ها جک و شوخی نیست. این حرفها گفته شده و هنوز هم در حرفهای خیلی از افراد این طرز تفکرها را میشود ردیابی کرد.
چهار- ولی از همه ی اینها گذشته ، مسئولین و دولتمردان و تصمیم گیرندگان در هیچ کجای دنیا از یک کره ی دیگر نازل نشده اند. محصول جامعه ی خودشان هستند. البته اینقدر بدبین نیستم که بگویم چکیده و برآیند یک جامعه و آیینه ی تمام نمای آن هستند، چرا که پای سیاست در میان است ولی به هرحال نمیشود منکر این شد که آدمهای این جامعه هستند. وقتی که به عنوان یک مثال ساده، هنوز پدیده ی احمقانه و چندش آور یادگاری نویسی روی آثار باستانی چندصد ساله و یا چندهزارساله در کشورمان، پدیده ای رایج است، چه انتظاری داریم؟ یا هرجایی در طبیعت که میرویم برای تفریح بلافاصله تبدیل میشود به زباله دانی. و خیلی مسائل مشابه. شاید اگر برای چند صباحی همه ی مسائل دیگر را بگذاریم کنار و فقط روی این تمرکز کنیم که نکات به ظاهر کوچک و ریز فرهنگی را در اطرافمان اصلاح کنیم، در درازمدت و یا حتی میان مدت نتیجه ی بهتری بگیریم. نتیجه و محصول ِ آن، شاید جامعه ی متفاوتی باشد، چرا که بنابر سنت الهی قرار نیست بدون تغییر افراد جامعه در یک جامعه معجزه ای اتفاق بیفتد. این عادلانه نیست. باید برایش فکر کرد و زحمت کشید.
پنج- شاید بی مورد نباشد ذکر یک مثال در مورد حساسیت و آگاهی مردم به مسائل زیست محیطی و پاسخگو بودن دولت در برابر خواست مردم ، که در اینجا یعنی در اتریش دیدم و برایم جالب بود. سالها قبل دولت اتریش یک نیروگ.اه ات.می در همین نزدیکی های وین ساخت ولی با اعتراضهای مردمی مواجه شد که نگران آینده بودند و مضرات این کار. چون برخلاف تصور برخی، این روش روش پاک و بی ضرری برای تولید انرژی نیست. بنابراین یک همه پرسی انجام شد و به دلیل اینکه اکثریت قاطع مردم مخالف راه اندازی آن بودند، علیرغم هزینه ی زیاد برای ساخت آن، هیچ وقت به مرحله ی بهره برداری نرسید و رفتند دنبال اینکه راههای دیگری برای تامین انرژی و صرفه جویی در انرژی پیدا کنند که بحث مفصلی دارد.و این راه حلها در درازمدت جواب داده است. الان این محل تبدیل شده به مکانی برای آموزش متخصصین از سراسر دنیا. نکته ی قابل تامل برای من بیش از پاسخگویی دولت به نگرانیهای مردم، دیدگاه مردم بود که نشانه ی پیشرفته بودن و یا توسعه یافتگی شان را در داشتن چنین تکنولوژی ای نمی بینند و در دفاع از آن غیرتی نمیشوند و رگ گردنشان بیرون نمیزند. این برای من خیلی مهم است.
2 comments:
Like :)
هیچوقت نمیتونیم ایران رو با یه کشور دموکراتیک مقایسه کنیم . البته یه جورایی هم عقیده دارم که خودمون دیکتاتور پروریم . یعنی انقدر دور یکی میگیردیم تا بشه سوارمون .
Post a Comment