نفر دوم : یکی از موقعیتهای خاص و منحصربفردی که در این سفر حدودا بیست ماهه برای من فراهم شد، حضور در کشوری بوده است که در زمان جنگ جهانی دوم و قبل و بعد از آن درگیر مشکلات و آسیبهای فراوانی بوده است. و همچنین امکان سفر به کشورهای اطراف و از جمله آلمان و دیدن آنچه که بر سرشان گذشته است و جایگاهی که در حال حاضر دارند و تمهیداتی که اندیشیده اند تا شاید از تکرار دوباره ی چنین فاجعه هایی جلوگیری کنند. آنچه که در دوران شکل گیری فاشیسم قبل از جنگ و در دوران اقتدار این تفکر در خلال سالهای 1938 تا 1945 در اینجا اتفاق افتاده است به قدری عمیق و در عین حال غم انگیز بوده است که به نظر من پرداختن به آن هیچ وقت تکراری و ملال آور نیست. چیزی فراتر از بمب و تفنگ و کشت و کشتار. البته شاید این موضوع برای جوان ترهای اینجا خیلی جذاب و یا به عبارتی موضوع روز نباشد که بخواهند برایش فکر و وقت بگذارند ولی برای امثال ماها میتواند مهم باشد. مثلا همکار من خیلی برایش قابل درک نیست که چرا من میروم به دنبال پیدا کردن محل سابق گشتاپو در وین و از یادمان تدارک دیده شده در آن محل بازدید میکنم یا چرا وقتی میروم مونیخ یکی از محلهایی که برای دیدنش وقت میگذارم اردوگاه مرگ داخائو است. کما اینکه خودش با اینکه بزرگ شده ی این کشور است ولی نه اینجاها را دیده و نه حتی میدانست که محل گشتاپو در وین کجاست و الان چه وضعیتی دارد. روزهای سخت اتریش به گمان من کمی متفاوت تر(و شاید بهتر است بگویم پیچیده تر) بوده است در مقایسه با جاهای دیگر. کشوری آلمانی زبان و هم نژاد با کشور آلمان که یکبار عملا توسط آلمان اشغال شده ولی به عنوان جزئی از آلمان در سالهای جنگ در معرض حملات متفقین و بمبارانها بوده است و منتقدانی که قربانی فاشیستها شده اند و بعد هم که این کشور برای مدتها به اشغال متفقین و خصوصا ارتش شوروی در آمده است. روزگار آسانی نبوده است قطعا.گذشته از نوستالژی این مقوله که قبلا هم در یکی دو پست به آن اشاره هایی داشته ام و شاید احمقانه و خام به نظر بیاید، برایم مهم بوده است درک و تکرار و تکرار و تکرار و یادآوری این موضوع که این بخش از این کره ی خاکی که اکنون شرایط و کیفیت خوب و قابل قبول و حسرت برانگیزی برای زندگی دارد و یکی از محلهای رویایی برای مهاجرین از مناطق مختلف دنیاست که به دنبال فرار از شرایط "مزخرف" زندگی در کشورهایشان هستند، روزگاری سیاه و و حشتناک و به مراتب "مزخرف" تری را از سرگذارنده است. این زنده ماندن و "دوباره سربرآوردن از خاکستر"* با همدلی و تلاش و درکنار هم بودن مردمش میسر شده. این نکته برای من مهم و تسلی بخش و امیدوارکننده است. خیلی ها که در این پروسه و در طی این هفتاد سال نقشی ولو اندک داشته اند آمده اند و رفته اند، بدون آنکه از رفاه و امنیت و آسایشی که اکنون وجود دارد بهره ای برده باشند.
واقعیت این است که بدون تلاش و زحمت تک تک آنها، شرایط فعلی قطعا فراهم نمیشد.
---------------------------------------------------------------------------------------------
* چون ققنوس سربرآوردن از خاکستر اصطلاحی است که بعضی از نویسنده ها برای آلمان در سالهای بعد از جنگ به کار میبرند.
واقعیت این است که بدون تلاش و زحمت تک تک آنها، شرایط فعلی قطعا فراهم نمیشد.
---------------------------------------------------------------------------------------------
* چون ققنوس سربرآوردن از خاکستر اصطلاحی است که بعضی از نویسنده ها برای آلمان در سالهای بعد از جنگ به کار میبرند.
1 comment:
واقعا از این مطلبت لذت بردم.
Post a Comment